جدول جو
جدول جو

معنی سفر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سفر کردن
(دَ)
از مقر خود بمحل دیگر رفتن. مسافرت کردن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
نوروز ازاین وطن سفری کرد چون ملک
آری سفر کنند ملوک بزرگوار.
منوچهری.
گفتم او را بگوی چون رستی
زین سفر کردن به رنج و به بیم.
ناصرخسرو.
بشر حافی گفت: ای قرایان سفر کنید تا پاک شوید که آب یک جای ماند بگردد. (کیمیای سعادت).
نه گیتی پس از جنبش آرام یافت
نه سعدی سفر کرد تا کام یافت.
سعدی.
چو ماکیان بدر خانه چند بینی جور
چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار.
سعدی.
، خالی کردن. (برهان). تمام کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
سفر کردن
مسافرت کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت کردن، هجرت کردن
متضاد: مقیم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سفر کردن
اگر بیند سفر کرد و با برگ و ساز بود، دلیل که حالش یا کارش نیکو شود. اگر به خلاف این بیند، دلیل است کارش تباه شود. جابر مغربی
اگر کسی بیند که سفر کرد و آنجا که رفت بهتر از آنجا بود که بود، دلیل است که حالش نیکو گردد. اگر کسی آنجا که رفت بدتر از آنجا بود که بود، تاویلش به خلاف این بود. محمد بن سیرین
اگر بیند که سفر کرد و ندانست که به کجا می رود، دلیل کند که از زن جدا گردد و یااز سرای خود به سرای دیگر رود. اگر به وداع قومی می رفت یا قومی به وداع او آمدند، دلیل است حالش متغیر شود و باز به صلاح آید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سفر کردن
للسّفر
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سفر کردن
Journey, Travel
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سفر کردن
voyager
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سفر کردن
ভ্রমণ করা
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سفر کردن
سفر کرنا , سفر کرنا
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به اردو
سفر کردن
kusafiri
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سفر کردن
เดินทาง , เดินทาง
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سفر کردن
viajar
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سفر کردن
reisen
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سفر کردن
подорожувати
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سفر کردن
podróżować
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سفر کردن
旅行
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به چینی
سفر کردن
viajar
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سفر کردن
viaggiare
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سفر کردن
reizen
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
سفر کردن
путешествовать
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به روسی
سفر کردن
यात्रा करना , यात्रा करना
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به هندی
سفر کردن
bepergian
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سفر کردن
여행하다
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
سفر کردن
לנסוע , לטייל
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به عبری
سفر کردن
旅行する
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سفر کردن
seyahat etmek
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفر کرده
تصویر سفر کرده
بیرون شده از شهر خویش مسافرت کرده: یار سفر کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفره کردن
تصویر سفره کردن
سفره ساختن، یا سفره کردن شکم کسی را. پاره کردن شگم او را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظفر کردن
تصویر ظفر کردن
پیروز گردیدن فتح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر کردن
تصویر سیر کردن
طی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
کندن، فروکندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
Bore, Hole, Pit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سحر کردن
تصویر سحر کردن
Bewitch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سفت کردن
تصویر سفت کردن
Tighten
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
бурить , копать , копать яму
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سفت کردن
تصویر سفت کردن
затягивать
دیکشنری فارسی به روسی